تناسب فضای برگزاری یک نشست با موضوع آن مراسم نخستین چیزی بود که دوشنبه شب هنگام شرکت در جلسه مثنونیخوانی حال و هوای یک حس قشنگ را به تمامی به آدمی منتقل میکرد.
مثنوی خوانی در خانه دکتر صادقی با آن معماری زیبای سنتی سیرجان صفایی دارد که اگر بخواهیم به گیرایی داشتن و جذب شدن در آن توصیفش کنیم، باید بگوییم به خاطر تناسب فضا با موضوعیت جلسه ادبی حال و هوای متفاوت از همه ی جلساتی دارد که تا کنون در ساختمانهایی مثل اداره ارشاد یا موسسه معراج اندیشه برگزار شده است.
از این نظر خانه دکتر صادقی ظرفیت خوبی برای برگزاری جلسات ادبی و نمایشگاههای آثار هنری و کلاسهای اموزشی هنری است که به نظر میرسد مدیریت این خانه زیبای سنتی با رویکرد سلامت، در دستور کار خود قرار داده است.
شرکت کنندگان از قشرهای مختلف جامعه بودند. از پزشک و کادر درمان تا معلم بازنشسته و مهندس جوان معدن و...
دور تا دور یک اتاق بزرگ گنبدی با ستونهایی عظیم که آدم را یاد ستونهای بزرگ فرهنگ و تمدن ایرانی میاندازد، همه روی صندلی نشسته بودند و به مثنوی خوانی دکتر نرگس پورمختار گوش سپرده بودند:
شه چو عجز آن حکیمان را بدید
پابرهنه جانب مسجد دوید
رفت در مسجد سوی محراب شد
سجدهگاه از اشک شه پر آب شد
چون به خویش آمد ز غرقاب فنا
خوش زبان بگشاد در مدح و دعا
کای کمینه بخششات مُلک جهان
من چه گویم چون تو میدانی نهان
ای همیشه حاجت ما را پناه
بار دیگر ما غلط کردیم راه
لیک گفتی گرچه میدانم سرت
زود هم پیدا کنش بر ظاهرت
چون برآورد از میان جان خروش
اندر آمد بحر بخشایش به جوش
در میان گریه خوابش در ربود
دید در خواب او که پیری رو نمود
گفت ای شه مژده حاجاتت رواست
گر غریبی آیدت فردا ز ماست
چونکه آید او حکیمی حاذقست
صادقش دان کو امین و صادقست
در علاجش سِحر مطلق را ببین
در مزاجش قدرت حق را ببین
چون رسید آن وعدهگاه و روز شد
آفتاب از شرق اخترسوز شد
بود اندر منظره شه منتظر
تا ببیند آنچه بنمودند سر
دید شخصی فاضلی پرمایهای
آفتابی درمیان سایهای
میرسید از دور مانند هلال
نیست بود و هست بر شکل خیال
نیستوش باشد خیال اندر روان
تو جهانی بر خیالی بین روان
بر خیالی صلحشان و جنگشان
وز خیالی فخرشان و ننگشان
آن خیالاتی که دام اولیاست
عکس مهرویان بستان خداست
آن خیالی که شه اندر خواب دید
در رخ مهمان همی آمد پدید
شه به جای حاجبان فا پیش رفت
پیش آن مهمان غیب خویش رفت
هر دو بحری آشنا آموخته
هر دو جان بی دوختن بر دوخته
گفت معشوقم تو بودستی نه آن
لیک کار از کار خیزد در جهان
ای مرا تو مصطفی من چو عمر
از برای خدمتت بندم کمر
از خدا جوییم توفیق ادب
بیادب محروم گشت از لطف رب
بیادب تنها نه خود را داشت بد
بلک آتش در همه آفاق زد
مایده از آسمان در میرسید
بیشری و بیع و بیگفت و شنید
درمیان قوم موسی چند کس
بیادب گفتند کو سیر و عدس
منقطع شد خوان و نان از آسمان
ماند رنج زرع و بیل و داسمان
باز عیسی چون شفاعت کرد حق
خوان فرستاد و غنیمت بر طبق
مائده از آسمان شد عائده
چون که گفت انزل علینا مائده
باز گستاخان ادب بگذاشتند
چون گدایان زلهها برداشتند
لابه کرده عیسی ایشان را که این
دایمست و کم نگردد از زمین
بدگمانی کردن و حرصآوری
کفر باشد پیش خوان مهتری
زان گدارویان نادیده ز آز
آن در رحمت بریشان شد فراز
ابر بر ناید پی منع زکات
وز زنا افتد وبا اندر جهات
هر چه بر تو آید از ظلمات و غم
آن ز بیباکی و گستاخیست هم
هر که بیباکی کند در راه دوست
رهزن مردان شد و نامرد اوست
از ادب پرنور گشتهست این فلک
وز ادب معصوم و پاک آمد ملک
بد ز گستاخی کسوف آفتاب
شد عزازیلی ز جرات رد باب
در میان شعرخوانی، گاه دکتر پورمختار به پرسشها و ابهامها پیرامون برخی کلمات سخت و صنایع ادبی به کار رفته در مثنوی مولانا توضیحاتی میدادند و مژده خدامیپور شاعر نام آشنای همشهری نیز درباره جنبههای حکمتآمیز ابیات توضیحاتی میداد. دربارهی جدال عقل و عشق در فرهنگ ایرانی و جلوه آن در ادبیات.
درباره داستان شوریدگی مولوی به عنوان یک مفتی مذهب تسنن و روند آشنایی با شمس تبریزی و تاثیرات انعطافآور آن بر افکار و اندیشههای سابقاً خشک مولانا. ماجرایی که خود مولانا در توصیف چگونگی آن:
زاهد بودم ترانهگویم کردی
سر فتنهی بزم و بادهجویم کردی
سجادهنشین با وقاری بودم
بازیچهی کودکان کویم کردی
پیشنهادی برای بهتر برگزار شدن جلسات
به نظر میرسد برای حضور ذهن بیشتر شرکت کنندگان در چنین جلسات ادبی بد نیست همهی شرکت کنندگان با خود دیوان شاعر مد نظر را (در اینجا مثنوی مولانا) بیاورند و یا دست کم روی گوشی صفحهی مدنظر را داشته باشند تا اینگونه جلسه از خشکی و رسمیت حالت کلاس درس مدرسه بیرون بیاید.
همچنین اگر هر شرکت کنند به نوبت یک تا سه بیت را بخواند و بعد از توضیحات خانمها پورمختار و خدامی، نفر بعد ابیات بعدی را بخواند. حضور قلب حضار بیشتر میشود.
پرهیز از توضیح واضحات
همهی ما آلوده به ساختار معیوب نظام آموزشی غلط شدهایم.
در مدرسه ما را این طور بار آوردهاند که وقتی مثلا وقتی فردوسی سروده:
«به کشتی گرفتن در آویختند»
نیاز است معلم معنیاش کند!
درحالی که نیاز نیست. فردوسی دارد فارسی میگوید و شنونده بیت هم فارسیزبان است. فقط اینجا جمله موزون شده. اگر شنوندهی حرفهای اشعار کلاسیک فارسی بشویم متوجه میشویم که شاگرد مدرسهای نیستیم تا قرار باشد برای خوانش یک بیت شعر با ما تاتی کنند.
بهتر است عادت کنیم به موزون شنیدن و لذت بردن از کلام موزون تا نیاز نباشد مدرس این قدر توضیح واضحات بدهد. این طور کلاس درجا نمیزند. حالا این میان البته استثنا هستند یک یا دو کلمه از کاربرد افتاده یا قدیمی شده که نیاز است معنی شوند.
یا اشاره به صنعت ادبی قرار است بشود و بحثهای پیرامونی روانشناسی و حکمت مورد نظر سراینده در بیت.
شماره 852 مورخ 12 شهریور 1404