رعایت نشدن عیار نقد فرهنگی و هنری در سیرجان؛
توی سر هنـر زدن و مطالبـهی خلاقـیت!
آن از مسوولين شوراي نظارت بر تآتر سيرجان که آب پاکي را ميريزد روي دست هنرمندان تآتر و در نشست همانديشي با آنان ميگويد که هيچ نوع متر و معياري مشخصي براي تاييد مجوز يک نمايش و سپس پايين کشيده نشدنش پس از مجوز و هنگام اجرا وجود ندارد و نبايد داشته باشد و انگار ديگر اگر هنرمند هم در اين روند فرسايشي سرخورده شد، شد!
اين هم از پايين کشيده شدن تآتر «شوکران نوشي سقراط به روايت افلاطون» که با همکاري سازمان زندانها روي صحنه رفته بود و همان شب اول پايين آمد و از فرماندار دولت پزشکيان و سرپرست اداره ارشاد هم کاري برنيامد.
اين هم از موش دواندن و شيطنت برخي افراد در گروههاي مجازي براي تيز کردن شاخک گروههاي تندرو که آي بياييد در کنسرت فلاني، آوازخوان همنوايي کرده است!
ظاهرش هم اين است که طرف دارد نقد کيفيت اجراي کنسرت را ميکند اما به واقع دردش چيز ديگريست از جنس زيراب زدن و آب به آسياب حذف هنر و هنرمند ريختن!
ميان اين برهوت فرهنگ و هنر در سيرجان، اين مدل نقدهاي غيرمنصفانه چيست؟ جز اينکه موجب ميشود دو سه تا برنامه فرهنگي هم در اين بضاعت که در سال برگزار ميشود، ديگر نشود.
آخر همه چيزمان بايد به همه چيزمان بيايد. نميشود که سالها توي سر هنر و هنرمند زد و با انواع توقيف و لغو مجوز و تنگ نظري عرصه را بست و بعد خواستار توليد آثار جديد و غير کپي هم شد! نميشود که نبينيم شرايط روزگار را که سالها فقط هنر را زدهاند و حالا خلاقيت هم طلب ميکنند!
البته منکر نقد نيستيم. واکنش احساسي و عصبي برخي هنرمندان همشهري را نيز به اين شرايط بايد گذاشت پاي ترکيدن خشم ناشي از خستگي نسبت به آزاري که به اهل هنر رسانده شده و چوبي که لاي چرخ فرهنگ در اين شهر گذاشته شده است.
در شهري زندگي ميکنيم که سرگرمي جوانانش شده قليان کشي و مدام قليانخانه رفتن و انکار اداره بهداشت نسبت به اصل وجود چنين پديدهاي!
در شهري زندگي ميکنيم که سرگرمي جوانانش شده مشروبات الکلي و مستي و رانندگي شبانه در حال مستي و دور دور و تيکاف در چهارراهها و آخر سر هم تصادف يا دعوا با سلاح سرد.
ولي هيچ کدام از اين چيزها دغدغهي مسوولان شهر ما نيست و برخي ها تنها ايستادهاند ببينند که کدام تآتر يا کنسرت و نمايشگاه آثار هنري برگزار ميشود که سنگي پرت کنند و مانعي بتراشند و از حاصل اين عقب ماندگي فرهنگيمان را عميقتر تر کنند.
عجبا که جاي طلبکار و بدهکار هم عوض شده و پديد آورندگان شرايط کنوني حالا در گروههاي مجازي در باب تقليدي بودن اجراي آثار هنري هنرمندان بومي ميگويند و اينکه خلاقيتي نميبينند!
به يزدان که کاش ما به جاي تقليدهاي کورکورانه از برخي سبکهاي غربي که به اسم خلاقيت ارائه ميشوند در کار تقليد از سبک قدما بوديم که خيلي از اين نوع دعوي خلاقيت به خرج داشتن بهتر بود.
اين نکتهي باريکي است که هرنوع خلاقيتي، کوهي از تجربه و علم و فن و خاک صحنه خوردن را پشت سر هنرمند ميطلبد وگرنه که بيمايه فطير است. مصداق همين شاعرکهايي که به خود زحمت تسلط بر تاريخ ادبيات ايران و جهان و وزن عروض و شناخت دستگاههاي موسيقي را ندادهاند ولي ميخواهند غوره نشده مويز شوند و شعر جديد بگويند و حاصل ميشود کلامي ابتر و کلي کاغذ و کتاب چاپي که بايد خمير شود چون کسي ارتباطي با آن نگرفته تا ماندگار شود.
تازه اين شرايط وخيم و کپيزدهي انواع هنر در پايتخت امکانات کشور است، اين ميان از هنرمند شهري که دچار برهوت فرهنگي شده چه توقعي داريم؟ خيلي همت کنند و از دل و جان مايه و وقت و هزينه بگذارد، بايد مدام بروند شيراز و تهران و... آموزشي در تنگناي وقت اندکي - که دغدغهي معيشت براي همه گذاشته ـ ببيند و برگردند. اگر هم مقيم آن شهرها شوند که ديگر دل از سيرجان و سيرجاني کنده و مهري گرو ندارد تا بيايد اجرايي براي مردم دلمردهي سرزمين زادگاهش داشته باشند.
بنابراين کاش در ارسال فايل صوتي در گروههاي مجازي زبان به کام بگيريم و انگشت از تايپ روي گوشي باز داريم اگر عيار نقد را نميدانيم و شرايط را نميسنجيم و پشت عنوان «نبود خلاقيت در اجراهاي هنري» پنهان ميشويم تا خواسته يا ناخواسته بهانه به دست آناني دهيم که چوب لاي چرخ همين اندک بضاعت مانده از فرهنگ و هنر در سيرجان ميگذارند.
اين نوشته فقط دلنوشتهايست نااميدانه و هشداري به مسوولان ريز و درشت فرهنگي و غيرفرهنگي در سيرجان که اگر دست و بال هنرمند بومي را -که رعايت عرف جامعه را ميکند- ببنديد، جامعه منتظر باز شدن ذهن شما در آيندهاي نامعلوم نميماند و خوراک فرهنگياش را از توليدات آن سوي آبي ميگيرد که از نظر رعايت شئونات مد نظر شما در آن نه از تاک نشان است و نه از تاکنشان. مسوولان شهر مطمئن باشيد اين عقب ماندگي فرهنگي در شهري که دچار افزايش جمعيت ناشي از مهاجرپذیری شهر شده است، آخر سر دودش در چشم خودتان هم ميرود. خود دانيد.